محمد صدرا حقشناس گرگابیمحمد صدرا حقشناس گرگابی، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

برای محمدصدرای کوچولو

دالی موشه ,مامانی!

قربونت برم مامانی که چقدر داری زود بزرگ می شی جونم:-*به قول خاله زهرا,بزرگ شدی رفت دلبندم:-*زمان سرعتش رو گذاشته روی دور تند...هر روز انگار کار جدیدی رو یاد می گیری و کنجکاوی ات زیاد می شه.دوست داری از هم چیز سر در بیاری نفسم:-*=-Oکارهایی می کنی که واقعا خوردنی می شی=-O;-)واقعا که نعمت بامزه و جیگری خدای مهربونی...خیلی کارهای هیجان انگیز رو خیلی دوست داری.هیجان خیلی به وجدت میاره.ذوق می کنی و می خندی.و دوست داری که بازی هیجان انگیز رو هی ادامه بدی...البته در این زمینه با خاله فاطمه جور هستی...چون اینجور بازی ها رو خاله فاطمه باهات انجام میده...خیلی هم خاله فاطمه رو دوست داری.وقتی چند وقت ندیده باشی خاله فاطمه رو,موقع دیدار خیلی ذوق از خودت ن...
31 ارديبهشت 1394

چرا درب با کلیدم باز نمی شه؟!

دسته کلید با کلیدهای در اندازه های مختلف و با جنس خاص شون که برخوردشون به همدیگه صدای خاصی هم تولید می کنه,یکی از وسایل و یا شاید حربه های بزرگ ترها برای سرگرم کردن نینی کوچولوهاست.در اکثر موارد هم جواب می دهد جونم=-O;-)شما هم به دسته کلید و صدایش علاقه داری و البته سوییچ ماشین با دزدگیرش که هم صدای بیشتری داره و با فشار دادنش یک چراغ کوچولوی سبز یا قرمز هم روشن و خاموش می شه رو بیشتر می پسندی,دیگه تکنولوژی دیگه جونم:-*که نصیب بچه های امروز شده.یه کار دیگه هم با کلید انجام می دی=-Oکه خیلی عشقه و معلومه خیلی روی کارهای بزرگ ترها زوم هستی و خیلی باهوشی ماشا... و اون اینه که کلید رو برمی داری و می بری می زنی به یه درب بسته و هی فشارش می دهی و ب...
28 ارديبهشت 1394

میز نوردی و تماس نزدیک با تلویزیون!

تلویزیون جزو وسایل جذاب این دنیاست از نظرت پسر قشنگم:-*به نظرت خیلی هیجان انگیزه و حاضری وقت زیادی رو صرف تماشایش کنی.نمی دونم این خوبه یا بد.یه سری اعتقاد دارند باید با تکنولوژی روز پیش رفت و باهاش در گیر شد,بعضی ها می گویند که نباید به ماشینی شدن دنیای انسان تن داد و تا می شه باید محدودش کرد که البته من هم طرفدار نظر دوم هستم.ولی همه اطرافیان خیلی از این وسیله استفاده می کنند و برایت الگو هستند.دیشب یه حرکت جالب زدی.از روی میزهای عسلی که گذاشته بودم  جلوی میز تلویزیون بابا جون اینها،تا نتونی درب ویترون رو باز کنی و دست های کوچولوی نازتبه ستاپ باکس نرسه,خودت رو بالا کشیدی  و دست های نازت رو چسبوندی روی تلویزیون و با یه هیجان خاص ب...
28 ارديبهشت 1394

خودکار بازی

هرکسی هرکاری انجام می دهد,دوست داری بری و تویش سهیم باشی و در انجام کار همراهی کنی و کمک کنی عسل مامان.خیلی با دقت اطرافت رو رصد می کنی و حواست به همه چیز هست.قربون پسر قشنگ و باهوشم برم:-*سعی می کنی کارهای بزرگ ترها رو تقلید کنی.البته شاید چون هیچ نینی کوچولویی اطرافت نیست تا باهاش بازی کنی و کار یاد بگیری اینقدر روی کارهای بزرگ ترها زوم هستی.این مشکلی است که خیلی از نینی های این دوره و زمانه باهاش درگیر هستند.خیلی بده,می دونم مامانی.برای همین مامانی سعی می کنه شما رو زیاد ببره بیرون و پارک تا بچه ها رو تماشا کنی و باهاشون بازی کنی جونم:-*باباجون اون روز داشت با خودکارهایش بازی می کرد ,یعنی داشت کارها نوشتاری اش رو انجام می داد,رفتی بالای س...
28 ارديبهشت 1394

با نی خوردن!

جالبه کارهایی که انجام می دی و دایم این شعر ورد زبون مامانی که,خوشحال و شاد و خندانم ,قدر صدرا رو می دانم:-*فدات بشم مامانی:-*خیلی دوست داشتنی هستی جونم:-*کارهایی در حد تیم ملی انجام می دی.می خوام بگیرم و بخورمت.خیلی جیگری نفسم:-*سعی می کنی منظورت رو به مامانی بفهمونی...یه چیزی یاد گرفتی جدیدا که خیلی هم انجامش می دی:سرت رو به علامت تایید چند بار  تکون می دی به سمت پایین:-*وای اینقدر در این لحظه خوردنی می شی که نگو:-*قربونت بره مامانی شیرین عسلم:-*البته این کار رو معمولا در جواب یه سوال انجام می دی.بعضی اوقات هم که می خواهی بقیه برات یه کاری انجام بدن یا یه چیزی بهت بدهند,به شی مورد نظر نگاه می کنی و هی سرت رو تکون می دی=-Oخیلی نفسی عسل...
23 ارديبهشت 1394

ماشین سواری به سبک ژان گولر!

اخیرا با ماشینت دوست شدی و باهاش بازی می کنی جونم.قبلا رابطه مسالمت امیزی باهاش نداشتی=-Oبعضی اوقات ازش می ترسیدی نفسم:-*حالا دیگه شما ازش نمی ترسی ولی من ازش می ترسم=-Oاخه یه حرکاتی تویش در میاری که می ترسم یه بلایی سرت بیاد  دلبندم:-*با هزار سلام و صلوات سوارت می کنم تا بازی کنی=-Oبلند می شی روی صندلی اش می ایستی حتی در موارد بسته بودن کمربند=-Oالبته این حرکات در خانواده ما ریشه ارثی هم داره جونم=-O;-)دیده شده بعضی از خاله زهراها وقتی نینی بودن از این کارا می کردند;-)دیگه جونم برات بگه که از همه ی اجزای ماشین هم بالا رفتی حتی از شیشه جلو=-Oخودت هم می تونی بری و تنهایی سوارش بشی,پای قشنگت رو بلند می کنی و می گذاری داخلش.وقتی هم اراده ک...
10 ارديبهشت 1394

منم می خوام با قاشق بخورم!

روزهای با شما بودن ,داره تند تند می گذره و مامانی از بودن کنار شما,کیف دنیا رو می بره:-*خدا رو شکر به خاطر این نعمت هیجان انگیزش.که هر لحظه اش شیرین و به یاد موندنی,با اینکه بعضی اوقات دیگه توانی برام نمی مونه تا پا به پای شما پسر قشنگم ,بازی کنم و بیدار بمونم و اینور اون ور برم و با وسایل ور برم=-Oخیلی جیگری نفسم:-*بالاخره با هم خوش می گذرونیم دیگه ;-)و با هم کنار می اییم;-):-P چند روزه که رفتی توی نخ قاشق و اسنکه چه جوری باهاش می شه یه خوردنی رو خورد.بعضی اوقات تقلا می کردی جونم که قاشق رو بگیری و وقتی می دادم دستت,با انتهای قاشق ,دست کوچولویت رو به سمت کاسه می بردی و سعی می کردی مواد غذایی داخل کاسه رو باهاش لمس کن:-)خیلی عسلی مامانی :-...
10 ارديبهشت 1394
1